
دیشب بزرگترین و نزدیک ترین شهاب سنگ عمرم رو وسط پارک، دیدم.
اول فکر کردم موشکه. ( چقدر ذهنمون بیمار و ترسیده شده) چون خیلی پر نور بود و دنباله خیلی بزرگی داشت. یک خط سفید درخشان.
ولی سعی کردم مثبت اندیش باشم و گفتم حتما فشفشه است. بعد با خودم فکر کردم؛ فشفشه به بالا میره نه افقی. و وقتی یهو غیب شد تازه فهمیدم شهاب سنگ بوده. ( اگر فردا تو اخبار یه چیز دیگه از کار در نیاد )
خلاصه از اینکه چنین شهاب سنگی دیدم خیلی به وجد اومدم. آخه تا حالا شهاب سنگ به این نزدیکی و پر نوری ندیده بودم. اونم تو آسمون شهر با این همه نور و روشنایی.
همه این اتفاقات در کسری از ثانیه رخ داد.
وقتی به دیگران موضوع رو گفتم، اول فکر کردن، شوخی میکنم و قصد دارم سر کارشون بزارم. ولی وقتی هیجانم رو دیدن، باور کردن. یکی گفت: چی آرزو کردی؟ میگن اگر در لحظه دیدن شهاب سنگ آرزو کنی، برآورده میشه.
من خیلی دیر به این نتیجه رسیدم که شهاب سنگ دیدم. و فرصتی برای آرزو کردن نداشتم. ولی واقعا تو اون لحظه کوتاه، چه خواستهای تو ذهنت اینقدر پر رنگ میشه که همون موقع آرزو کنی؟
اشکان ضیایی / 18 مرداد 1404