دمای هوا منفی 15 درجه

ashkanziaei بدون دیدگاه

اشکان ضیایی در دمای هوا منفی 15 درجه
www.instagram.com/ashkanziaei_filmmaker

دمای هوا منفی 15 درجه است.
امروز کاری تو دفتر نداشتم واسه همین تصمیم گرفتم از خونه بیرون نرم. دقیقا همین مواقع هست که یهو تلفنت به صدا در میاد و یه کار برات درست می شه. که همین طورهم شد. واسه ساعت سه جلسه دارم. بازم خوبه. تا بعد از ظهر از خونه بیرون نمی رم. سرمای هوا بدجوری سوزنده است و زمین هم لغزنده.
تلویزیون روشن بود و زیرنویس دایم تذکر می داد که در مصرف گاز صرفه جویی کنید. چرا که نقاطی در کشور با قطعی گاز مواجه شدند. همین باعث شد عذاب وجدان بگیرم. چون تو دفترم، دوتا بخاری روشن بود. تصمیم گرفتم برم و یکی از بخاری ها رو خاموش کنم. به اندازه یک خرس قطبی لباس پوشیدم و هنوز از خونه خارج نشده بودم که بهم اعلام شد، نون هم نداریم.
اوکی. نون هم می گیرم. پس برای نهار بر می گردم.

چرا در ماشین باز نمی شه؟! … ای بابا … یخ زده. به زحمت و با احتیاط در رو باز کردم. با خودم گفتم بهتره نگاهی به آب و روغن بندازم.
خدای من!! … ضد یخ کاملا یخ زده!!! عجیبه! مگه ضد یخ، یخ میزنه؟!!
ترسیدم ماشین رو روشن کنم. تصمیم گرفتم تاکسی اینترنتی بگیرم. و بعد از چهل دقیقه انتظار، تصمیم گرفتم اول برم نون بگیرم و بعد برم دفتر. پیاده عازم نونوایی شدم.

دمای هوا منفی 15 درجه و نانوایی اول:

در صف ایستاده بودم و جمعا ده نفری به من مونده بود که نونوا اعلام کرد که نون رو به پایانه و نهایتا برای پنج نفر دیگر موجوده. این شد که جمع نان‌خرها را ترک کردم و به سوی نونوایی دوم به راه افتادم.

نانوایی دوم:

همین طور که ذهنم درگیر یخ زدگی ضد یخ ماشینم بود، نونوایی دوم رو از دور دیدم. خداروشکر فقط دو نفر در صف بودن. اما نه … وقتی رسیدم اون چند ده نفری که به زور در اندک فضای داخل چپیده بودن رو دیدم. منم در انتهای صف ایستادم. بیرون نونوایی.
پس از یک ساعت و اندی دقیقا زمانی که نوبت به من رسید نون تمام شد. بماند که دقایقی قبل که دیگران فکر می کردند به من خواهد رسید، خانمی با لحنی نفرین‌وار به من اعلام کرد در صورتیکه به من نون برسد و به او نرسد، راضی نیست و الهی که …

نانوایی سوم:

خداروشکر خیلی شلوغ نبود. چرا که با قیمت آزاد می فروخت. هر چند آخر تنورش بود اما بالاخره موفق شدم پنج عدد نون بخرم.


به دفتر که رسیدم، هنوز در فکر یخ زدن ضد یخ ماشینم بودم که یکی از همسایه ها خودش رو به من رسوند و پرسید:
پیک نیک دارین؟
نه. چطور مگه؟ … مگه گاز قطع شده؟
نه. آب قطع شده. لوله ها یخ زدن. میخوایم داکت رو گرم کنیم.
آب واحد ما هم یخ زده بود. و یک ساعت و نیم طول کشید تا تونستیم یک پیک نیک جور کنیم و عملیات گرم کردن لوله ها شروع شد.
ساعت از یک هم گذشته بود. فقط رفتم داخل و بخاری اتاق رو خاموش کردم و سریع برگشتم.


زمانی رسیدم خونه که ساعت دو و نیم شده بود. در اولین اقدام برای شستن دست و صورتم متوجه شدم که در منزل هم آب نداریم. خداروشکر یخ نزده بود. اما کلا قطع شده بود. دیگه رسما اعصابم به هم ریخت. سردرد شدم. تماس گرفتم و جلسه‌ام رو کنسل کردم. باید می خوابیدم. حتی میلی به نهار هم نداشتم. یک روز وقت گذاشته بودم و تنها خروجی عملکردم، خرید تعدادی نان بود و البته خارج کردن یک بخاری از مدار مصرف گاز.
باید بخوابم. سرم خیلی درد می کنه.
راستی، چطور ممکنه ضد یخ ، یخ بزنه؟!

27 دیماه 1401

دیدگاه ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *